مدیریت صنعتی دانشگاه یزد 1390
نـاتـوان ترين مردم کسی است که از يافتن دوست ناتوان است و ناتوان تر از او کسی است که دوستِ يافته را تباه گرداند. حضرت علی (ع)

افراد مشهور متولد در اردیبهشت ماه:

 عمر خیام (ریاضیدان و اخترشناس ایرانی) ، دکتر محمّد معین (ادیب ایرانی) ، سیمین دانشور (شاعر ایرانی) ، قیصر

امین‌پور (شاعر ایرانی) ، غلامحسین بنان (خواننده ایرانی) ،  رهی معیری (شاعر ایرانی) ، فریماه فرجامی (بازیگر

ایرانی) ، پرویز مشکاتیان (نوازنده ایرانی) ، آرش لباف (خواننده ایرانی) ، رضا عطاران (بازیگر ایرانی) ، بهنوش بختیاری

(بازیگر ایرانی) ، آندره آغاسی (تنیسور امریکایی) ، همایون شجریان (خواننده ایرانی) ، آتوسا پور کاشیان (استاد بزرگ

شطرنج) ، اونوره دوبالزاک (نویسنده فرانسوی)، ویلیام شکسپیر (نمایشنامه نویس انگلیسی)، برتراند راسل (فیلسوف

و نویسنده انگلیسی)، ولادمیر ناباکف (نویسنده روس)، یوهان برامس (آهنگساز آلمانی)، سالوادور دالی (نقاش

اسپانیایی)، هری ترومن (رئیس جمهور آمریکا)، روبسپیر (انقلابی فرانسوی)، کاترین کبیر (ملکه روسیه)، الیور کرامول

(رهبرانقلابی انگلیس)، ملکه الیزابت دوم (ملکه انگلیس)، هیتلر (دیکتاتور آلمانی)، زیگموند فروید (روانشناس

اتریشی)، هنری فوندا (هنرپیشه آمریکایی)، گری کوپر (هنرپیشه آمریکایی) و ارسون ولز (کارگردان آمریکایی) ، سعید

شهروز (خواننده ایرانی) ، پویا امینی (بازیگر ایرانی) ، جواد کاظمیان (فوتبالیست ایرانی) ، فریدون زندی (فوتبالیست

ایرانی) .

تولد شما هم مبارک باشد

جزوات کارشناسی ارشد مدیریت منابع انسانی
برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : مجتبی طهماسبی
 

مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوائيش کم شده است. به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولى نميدانست اين موضوع را چگونه با او در ميان بگذارد. بدين خاطر، نزد دکتر خانوادگيشان رفت و مشکل را با او در ميان گذاشت. دکتر گفت براى اين که بتوانى دقيقتر به من بگويى که ميزان ناشنوايى همسرت چقدر است آزمايش سادهاى وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو:
«ابتدا در فاصله ٤ مترى او بايست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو.
اگر نشنيد همين کار را در فاصله ٣ مترى تکرار کن. بعد در ٢ مترى و به همين ترتيب تا بالاخره جواب دهد.»
آن شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق تلويزيون نشسته بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود ٤ متر است. بگذار امتحان کنم. سپس با صداى معمولى از همسرش پرسيد: عزيزم شام چى داريم؟ جوابى نشنيد. بعد بلند شد و يک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسيد: عزيزم شام چى داريم؟ باز هم پاسخى نيامد.
باز هم جلوتر رفت و از وسط هال که تقريباً ٢ متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت: عزيزم شام چى داريم؟ باز هم جوابى نشنيد . باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسيد. سوالش راتکرار کرد و باز هم جوابى نيامد. اين بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت: عزيزم شام چى داريم؟ زنش گفت: مگه کرى؟ براى پنجمين بار میگم:خوراک مرغ !!!
نتيجه اخلاقى:
مشکل ممکن است آنطور که ما هميشه فکر میکنيم در ديگران نباشد و شاید در خود ما باشد.

 



جزوات کارشناسی ارشد مدیریت منابع انسانی
برچسب:, :: 14:47 :: نويسنده : مجتبی طهماسبی

حقيقتي کوچک براي آناني که مي خواهند زندگي خود را 100% بسازند!!!

اگر

A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

برابر باشد با

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26

 (تلاش سخت) Hard work

 H+A+R+D+W+O+ R+K

8+1+18+4+23+ 15+18+11= 98%

*

(دانش) Knowledge

K+N+O+W+L+E+ D+G+E

11+14+15+23+ 12+5+4+7+ 5=96% 

*

(عشق) Love

L+O+V+E

12+15+22+5=54%

*

خيلي از ما فکر ميکرديم اينها مهمترين باشند مگه نه؟!!!

پس چه چيز 100% را ميسازد؟؟؟

(پول) Money

M+O+N+E+Y

13+15+14+5+25= 72%

*

(رهبري) Leadership

L+E+A+D+E+R+ S+H+I+P

12+5+1+4+5+18+ 19+9+16=89%

*

پس براي رسيدن به اوج چه کنيم؟ 

(نگرش) Attitude 

1+20+20+9+20+ 21+4+5=100% 

*

اگر نگرشمان را به زندگي، گروه و کارمان عوض کنيم زندگي 100% خواهد شد.

نگرش همه چيز را عوض ميکند، نگرشت را عوض کن همه چيز عوض ميشود...

جزوات کارشناسی ارشد مدیریت منابع انسانی
برچسب:, :: 9:17 :: نويسنده : سینا احمدی

حکايتي بسيار زيبا از کليله و دمنه درباره زود قضاوت کردن

دو کبوتر بودند در گوشه مزرعه اي با خوشحالي زندگي مي کردند . در فصل بهار ، وقتي که باران زياد مي باريد ، کبوتر ماده به همسرش گفت : " اين لانه خيلي مرطوب است . اينجا ديگر جاي خوبي براي زندگي کردن نيست . " کبوتر جواب داد : " به زودي تابستان از راه مي رسد و هوا گرمتر خواهد شد . علاوه براين ، ساختن اين چنين لانه اي که هم بزرگ باشد و هم انبار داشته باشد ، خيلي مشکل است ."
بنابراين دو كبوتر در همان لانه قبلي ماندند تا اين که تابستان فرا رسيد و لانه آنها خشک تر شد و زندگي خوشي را در مزرعه سپري کردند . آنها هر چقدر برنج و گندم مي خواستند مي خوردند و مقداري از آن را نيز براي زمستان در انبار ذخيره مي کردند . يک روز ، متوجه شدند که انبارشان از گندم و برنج پر شده است . با خوشحالي به يكديگر گفتند : " حالا يک انبار پر از غذا داريم . بنابراين ، اين زمستان هم زنده خواهيم ماند . "
آنها در انبار را بستند و ديگر سري به آن نزدند تا اين که تابستان به پايان رسيد و ديگر در مزرعه دانه به ندرت پيدا مي شد . پرنده ماده که نمي توانست تا دور دست پرواز کند ، در خانه استراحت مي کرد و کبوتر نر براي او غذا تهيه مي کرد . در فصل پائيز وقتي که بارندگي آغاز شد و کبوترها نمي توانستند براي خوردن غذا به مزرعه بروند ، ياد انبار آذوقه شان افتادند . دانه هاي انبار بر اثر گرماي زياد تابستان ، حجمشان کمتر از حجم اوليه شان شده بود و کمتر به نظر مي رسيد . کبوتر نر با عصبانيت به پيش جفت خود بازگشت و فرياد زد : " عجب بي فکر و شکمو هستي ! ما اين دانه ها را براي زمستان ذخيره کرده بوديم ، ولي تو نصف انبار را ظرف همان چند روز که در خانه ماندي ، خورده اي ؟ مگر زمستان و سرما و يخبندان را فراموش کردي ؟ " کبوتر ماده با عصبانيت پاسخ داد :
" من دانه ها را نخوردم و نمي دانم که چرا نصف انبار خالي شده ؟ "
کبوتر ماده که از ديدن مقدار کم دانه هاي انبار ، متعجب شده بود ، با اصرار گفت : " قسم مي خورم که از همان روزي که اين دانه ها را ذخيره کرديم ، به آنها نگاه نکردم . آخر چطور مي توانستم آنها را بخورم ؟ من در حيرتم چرا اين قدر دانه هاي انبار کم شده است . اين قدر عصباني نباش و مرا سرزنش نکن . بهتر است که صبور باشي و دانه هاي باقي مانده را بخوريم . شايد کف انبار فرو رفته باشد يا شايد موش ها انبار را پيدا کرده اند و مقداري از آنها را خورده اند . شايد هم شخص ديگري دانه هاي ما را دزديده است . در هرصورت تو نبايد عجولانه قضاوت کني . اگر آرام باشي و صبر کني ، حقيقت روشن مي شود . "
کبوتر نر با عصبانيت گفت : " کافي است ! من به حرف هاي تو گوش نمي دهم و لازم نيست مرا نصيحت کني . من مطمئن هستم که هيچکس غير از تو به اينجا نيامده است . اگر هم کسي آمده ، تو خوب مي داني که آن چه کسي بوده است . اگر تو دانه ها را نخوردي بايد راستش را بگويي . من نمي توانم منتظر بمانم و اين اجازه را به تو نمي دهم که هر کاري دلت مي خواهد بکني . خلاصه ، اگر چيزي مي داني و قصد داري که بعد بگويي بهتر است همين الان بگويي ." کبوتر ماده که چيزي درباره کم شدن دانه ها نمي دانست ، شروع به گريه و زاري کرد و گفت : " من به دانه ها دست نزدم و نمي دانم که چه بلايي بر سر آنها آمده است " و به کبوتر نر گفت که صبر کن تا علت کم شدن دانه ها معلوم شود . اما کبوتر نر متقاعد نشد ، بلکه ناراحت تر شد و جفت خود را از خانه بيرون انداخت .
کبوتر ماده گفت : " تو نبايد به اين سرعت درباره من قضاوت کني و به من تهمت ناروا بزني . به زودي از کرده خود پشيمان خواهي شد . ولي بايد بگويم که آن وقت خيلي دير است و بلافاصله به طرف بيابان پرواز کرد و پس از مدتي گرفتار دام صياد شد . "
کبوتر نر ، تنها در لانه به زندگي خود ادامه داد . او از اين که اجازه نداد جفتش او را فريب دهد ، خيلي خوشحال بود . چند روز بعد هوا دوباره باراني و مرطوب شد . دانه هاي انبار ، دوباره چاق تر و پرحجم تر شدند و انبار دوباره به اندازه اولش پر شد . کبوتر عجول با ديدن اين موضوع ، فهميد که قضاوتش درباره جفتش اشتباه بوده و از کرده خود خيلي پشيمان شد ، ولي ديگر براي توبه کردن خيلي دير شده بود و او به خاطر قضاوت نادرستش تا آخر عمر با ناراحتي زندگي کرد .

پندها:
زود قضاوت نكنيد. زود به انتهاي قضيه نرسيد و يكه به قاضي نرويد يا در ميان صحبتها مدام دنبال درست و غلط نگرديد. قبل از نتيجه گيري كردن در مورد حرفهاي ديگران كمي فكر كنيد ؛ خصوصا اگر ميدانيد اين صحبت فقط از يك احساس زود گذر نشات ميگيرد.

جزوات کارشناسی ارشد مدیریت منابع انسانی

 


این جمله با کلمه ای یک حرفی آغاز می شود٬ کلمه دوم دو حرفیست٬‌ چهارم چهار حرفی... تا بیستمین کلمه بیست حرفی
نویسنده این جمله یا مغز دستور زبان بوده یا بی کار
:

I do not know where family doctors acquired illegibly perplexing handwriting nevertheless, extraordinary pharmaceutical intellectuality counterbalancing indecipherability, transcendentalizes intercommunications incomprehensiblenes s
ترجمه جمله:
نمیدانم این دکترهای خانواده گی این دست خطهای گیج کننده را از کجا کسب میکنند.با این حال سواد پزشکی انها غیر قابل کشف بودن این دست خط ها را جبران کرده و بر غیر قابل کشف بودن انها ( دست خط ) برتری میجوید

 
جزوات کارشناسی ارشد مدیریت منابع انسانی
برچسب:, :: 22:49 :: نويسنده : مجتبی طهماسبی
 

چند قورباغه از جنگلي عبور مي کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عميقي افتادند. بقيه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و و قتي ديدند که گودال چقدر عميق است
به دو قورباغه ديگر گفتند : ديگر چاره ايي نيست. شما به زودي خواهيد مرد. دو قورباغه حرفهاي آنها را نشنيده گرفتند و با تمام توانشان کوشيدند تا از گودال خارج شوند.
اما قورباغه هاي ديگر دائما به آنها مي گفتند که دست از تلاش برداريد چون نمي توانيد از گودال خارج شويد به زودي خواهيد مرد.
بالاخره يکي از قورباغه ها تسليم گفته هاي ديگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. او بي درنگ به ته گودال پرتاب شد و مرد. اما قورباغه ديگر با حداکثر توانش براي بيرون آمدن از گودال تلاش مي کرد. بقيه قورباغه ها فرياد مي زدند که دست از تلاش بردار. اما او با توان بيشتري براي بيرون آمدن از گودال تلاش مي کرد و بالاخره از گودال خارج شد. وقتي از گودال بيرون آمد بقيه قورباغه ها از او پرسيدند: مگر تو حرفهاي ما را نشنيدي؟ معلوم شد که قورباغه ناشنوا است و در واقع او در تمام راه فکر مي کرده که ديگران او را تشويق مي کنند.

 


جزوات کارشناسی ارشد مدیریت منابع انسانی
برچسب:, :: 11:29 :: نويسنده : مجتبی طهماسبی
 
یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.

 

برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلید با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.

برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم.

مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد.

این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند.


برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد.

حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟»

برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس

 

برای تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.

 


بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید!!!

http://fc01.deviantart.net/fs45/f/2009/087/f/1/Mario_and_Luigi_by_LuigiL.jpg

برداشت شده از :   da3tanekotah.persianblog.ir 

جزوات کارشناسی ارشد مدیریت منابع انسانی
برچسب:, :: 10:33 :: نويسنده : مجتبی طهماسبی
درباره وبلاگ

به وبلاگ بچه های مدیریت صنعتی دانشگاه یزد خوش آمدید


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 28
بازدید کل : 55569
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 268
تعداد آنلاین : 1


Up Page

جزوات کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی